^^^^^*^^^^^
من
دلسوزی مردم شهرم را نمی خواهم
سه دقیقه یڪبار یادآوری ڪردن اینڪه
سیگار بد استرا نمی خواهم
من نمی فهمم بین این همه دلسوزی
چرا آنڪه باید دلسوزی ڪند نمی ڪند ...؟
چرا هر ڪه را نمی خواهی ببینی
چند روز یڪبار می بینی ...؟
ولی آنڪه دیدنش
تنها دلیل قدم زدن های طولانی ات است را
نمی بینی
به ڪه بگویم
در فاصله ی چند متری من هستی
ولی نه آنقدر جسارت دارم ڪه به دیدنت بیایم
و نه حتی می شود اتفاقی ببینمت
گفته بودم عاشق جنوبم با تمام گرمیَش
اما اگر قرار باشد اینقدر شلوغ و بزرگ باشد
ڪه تو را اتفاقیـ یڪبار هم نبینم
قسم می خورم شهرم را ترڪ خواهم ڪرد
^^^^^*^^^^^
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
به امید آمده ام ، خانه خرابم نکنی
همه کردند جوابم، تو جوابم نکنی
بارها آمده ام ، باز مرا بخشیدی
با کلام " برو " ، این بار خطابم نکنی
همه هستی من این قطرۀ اشک است خدا
وای اگر رحم بر این چشم پرآبم نکنی
به ثوابی که ندارم چه امید ی بندم
آب چون نیست طلبکار سرابم نکنی
به گمان دگران بندۀ ی خوبی هستم
پیش چشم همه عاری ز نقابم نکنی
گر قرارست بسوزم بزن آتش، اما
جلوی مردم این شهر عذابم نکنی
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
موسی علیمرادی
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
*narahat* عجب شعره بی نظیریه انصافا *gerye*